tafakor90
salam khoshhal misham ba man bashin va jadedtaren haro begem
هنگام عبور از كنار درخت عظیمی، صاعقهای فرود آمد و آنها را كشت اما مرد نفهمید كه دیگر این دنیا را ترك كرده است و همچنان با دو جانورش پیش رفت گاهی مدتها طول میكشد تا مردهها به شرایط جدید خودشان پی ببرند پیاده روی درازی بود،تپه بلندی بود آفتاب تندی بود، عرق میریختند و به شدت تشنه بودند. در یك پیچ جاده دروازه تمام مرمری عظیمی دیدند كه به میدانی با سنگفرش طلا باز میشد و در وسط آن چشمهای بود كه آب كرد و گفت: "روز بخیر، اینجا كجاست كه اینقدر قشنگ است؟" دروازهبان: روز به خیر اینجا بهشت است دروازه بان به چشمه اشاره كرد و گفت: "میتوانید وارد شوید و هر چه قدر دلتان میخواهد بنوشید." >>> >>> ورود حیوانات به بهشت ممنوع است." >>> تشنه بود، اما حاضر نبود تنهایی آب بنوشد. پس از اینكه مدت درازی از تپه بالا رفتند، به مزرعهای رسیدند. >>>راه ورود به این مزرعه، دروازهای قدیمی بود كه به یك جاده خاكی با درختانی در دو طرفش باز میشد. و صورتش را با كلاهی پوشانده بود، احتمالأ خوابیده بود مسافر گفت: روز بخیر مرد با سرش جواب داد ما خیلی تشنهایم . من، اسبم و سگم مرد به جایی اشاره كرد و گفت: میان آن سنگها چشمهای است. هرقدر كه میخواهید بنوشیدمرد، اسب و سگ به كنار چشمه رفتند و تشنگیشان را فرو نشاندند مسافر از مرد تشكر كرد. مرد گفت: هر وقت كه دوست داشتید، میتوانید برگردید مسافر پرسید: فقط میخواهم بدانم نام اینجا چیست؟ - بهشت هم گفت آنجا بهشت است آنجا بهشت نیست، دوزخ است مسافر حیران ماند:" باید جلوی دیگران را بگیرید تا از نام شما استفاده نكنند! این اطلاعات غلط باعث سردرگمی زیادی میشود! " چون تمام آنهایی كه حاضرند بهترین دوستانشان را ترك كنند، همانجا میمانند.
نظرات شما عزیزان:
مردی با اسب و سگش در جادهای راه میرفتند
زلالی از آن جاری بود رهگذر رو به مرد دروازه بان
"چه خوب كه به بهشت رسیدیم، خیلی تشنهایم."
>>>- اسب و سگم هم تشنهاند.
>>>نگهبان:" واقعأ متأسفم .
>>>مرد خیلی ناامید شد، چون خیلی
>>>
>>>از نگهبان تشكر كرد و به راهش ادامه داد.
>>>
>>>
>>>مردی در زیر سایه درختها دراز كشیده بود
>>>
-
- بهشت؟ اما نگهبان دروازه مرمری
-
- كاملأ برعكس؛ در حقیقت لطف بزرگی به ما میكنند.
(پائولوکوئلیو)
ابزار تماس با ما
Power By:
LoxBlog.Com |